░▒ هفت خط ▒░

با ما همراه باشید...

░▒ هفت خط ▒░

با ما همراه باشید...

اهل دانشگاهم...

اهل دانشگاهم
روزگارم خوش نیست
ژتونی دارم
خرده پولی
سر سوزن هوشی.

دوستانی دارم بهتر از شمر و یزید
هم چو من مشروط
و اتاقی که در این نزدیکی است
پشت آن کوه بلند.

اهل دانشگاهم
پیشه ام گپ زدن است
گاه گاهی هم می نویسم تکلیف
می سپارم به شما
تا به یک نمره ناقابل بیست که در آن زندانیست
دلتان زنده شود

ادامه مطلب ...

امان از دست بعضی ها...

یک خانم 45 ساله یک حمله قلبی داشت و در بیمارستان بستری بود ..

در اتاق جراحی که کم مونده بود مرگ را تجربه کند حضرت عزرائیل رو دید و پرسید:

آیا وقت من تمام است؟

حضرت عزرائیل گفت:نه شما 43 سال و 2 ماه و 8 روز دیگه عمر می کنید .

در وقت مرخصی خانم تصمیم گرفت در بیمارستان بماند و عملهای زیر را انجام دهد

کشیدن پوست صورت-تخلیه چربیها(لیپو ساکشن)-عمل سینه ها و جمع و جور کردن شکم .

فقط به فکر رنگ کردن موهاش و سفید کردن دندوناش بود !!!!

از اونجایی که او زمان بیشتری برای زندگی داشت از این رو او تصمیم گرفت
که بتواند بیشترین استفاده را از این موقعیت (زندگی) ببرد.

بعد از آخرین عملش او از بیمارستان مرخص شد

در وقت گذشتن از خیابان در راه منزل بوسیله یک آمبولانس کشته شد .

وقتی با حضرت عزرائیل روبرو شد او پرسید: من فکر کردم شما فرمودید من 43 سال دیگه
فرصت دارم چرا شما مرا از زیر آمبولانس بیرون نکشیدید؟

حضرت عزرائیل جواب داد : اِاِاِا شماییییییید نشناختمتون !!! 

نکن ! نکن ! نکن !

 



1- شش سال اوّل زندگی:

• گریه نکن

• شیطونی نکن

• دست تو دماغت نکن

• تو شلوارت پی‌پی نکن

• مامانت رو اذیّت نکن

• روی دیوار نقاشی نکن

• انگشتت رو تو پریز برق نکن

• دمپایی بابا رو پات نکن

• به خورشید نگاه نکن

• شبها تو جات جیش نکن

• تو کمد مامان فضولی نکن

• با اون پسر بی‌تربیته بازی نکن

• اسباب‌بازی‌ها رو تو دهنت نکن

• زیر دامن شمسی خانوم رو نگاه نکن

• دماغت رو تو لوله جاروبرقی نکن
 

به ادامه مطلب بروید... 

ادامه مطلب ...

نامه دختر کم توقع به همسر آینده اش

همسر آینده ام.....!
ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام
می توانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم.
اگر می گویم باید تحصیلکرده باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی!
اگر می گویم باید خوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است که همه با دیدن ما بگویند"داماد سر است!" و تو اعتماد به نفست هی بالاتر برود!
اگر می گویم باید ماشین بزرگ و با تجهیزات کامل داشته باشی، فقط به این خاطر است که وقتی هر سال به مسافرت دور ایران می رویم توی ماشین خودمان بخوابیم و بی خود پول هتل ندهیم!
اگر از تو خانه می خواهم، به خاطر این است که خود را در خانه ای به تو بسپارم که تا آخر عمر در و دیوارآن، خاطره اش را برایم حفظ کنند و هرگوشه اش یادآور تو و آن شب باشد!
اگر عروسی آن چنانی می خواهم، فقط به خاطر این است که فرصتی به تو داده باشم تا بتوانی به من نشان بدهی چقدر مرا دوست داری و چقدر منتظر شب عروسیمان بوده ای!
اگر دوست دارم ویلای اختصاصی کنار دریا داشته باشی، فقط به خاطر این است که از عشق بازی کنار دریا خوشم می آید... جلوی چشم همه هم که نمی‌شود!
اگر می گویم هرسال برویم یک کشور را ببینیم، فقط به خاطر این است که سالها دلم می خواست جواب این سوال را بدانم که آیا واقعا "به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است"؟! اگر تو به من کمک نکنی تا جواب سوالاتم را پیدا کنم، پس چه کسی کمکم کند؟!
اگر از تو توقع دیگری ندارم، به خاطر این است که به تو ثابت کنم چقدر برایم عزیزی!

و بالاخره...
اگر جهیزیه چندانی با خودم نمی آورم، فقط به خاطر این است که به من ثابت شود تو مرا بدون جهیزیه سنگین هم دوست داری و عشقمان فارغ از رنگ و ریای مادیات است
!!!

انواع داماد در شرایط مختلف!

داماد خَچَل : سن بین 15 تا 19 سال ، خام و نپخته ، سرد و گرم نچشیده ، جسارت بسیار ، حماقت فراوان ، زود پشیمون ، زود رنج ، قربانی عواطف زودگذر یا مبادلات خانوادگی ، بچه اش از خودش بزرگتر !

داماد مَچَل : سن بین 19 تا 25 سال ، ژیگولی ، دانشجو ، سرباز ، رفیق باز ، وابسته به پول بابائی ، بیکار ، آینده دار ، توی هر دامی که براش پهن کنن تلپی میفته ، کیس مناسبی برای تور شدن ، کم ظرفیت ، یکی میزنه یکی میخوره !

داماد هَچَل : سن بین 25 تا 29 سال ، رسیده ، حاضر آماده ، دارای کار و بار ، فارغ التحصیل ، با کارت پایان خدمت ، دارای شکست های عشقی فراوان ، بسیار با تجربه ، دم به هر تله ای نمیده ، عصا قورت داده ، کمی کج و معوج ، پر از قرشمه ، به کمتر از زتا جونز و جولی رضایت نمیده !

داماد کَچَل:  سن بین 30 تا 40 سال ، گرفتار ، درگیر ، پرکار ، پرخور ، همچنان پرشور ، نقل و نبات ، گوله نمک ، فوران احساسات، راضی به رضای خدا ، دنبال زنان بیوه کم سن و سال ، مسئولیت پذیر ، در پی رفاه خانواده ، دارای کار و بار و خانه ، قسمت هر کی بشه مبارکه!

هدف ما جلب رضایت شماست!

آره. شک داری؟ هدف آقا پسرا جلب رضایت شما دختر خانمهاست
این شعارو سرلوحه کارش قرار می ده و می ره بوتیک یه جعبه لوازم آرایش می گیره صد و سی تومن 

بار اول دوم چون بلد نیست زیر ابرو برداره زیر و بالا رو با هم بر می داره و اصلا ابرو نمی ذاره 

ولی خوب از اونجا که "انسان جایزالخطاست" اونم اینقدر تمرین می کنه تا کم کم یاد می گیره. سفید کننده می زنه به چه سفیدی... 

ریمل می زنه به چه سیاهی... 

رژ می زنه به چه قرمزی... 

می شه مث کلاه قرمزی!
موهاشو که دمب اسبی می کنه 

سه تارو از سمت چپ و پنج تارو از سمت راست آزاد می کنه و می ندازه رو صورتش 

اون دوتا تارموی اضافی سمت راستم حکایت داره... 

نماد خودشه و دختری که انشالا باهاش آشنا می شه 

عشقه دیگه... چه می شه کرد؟
یه زنجیر طلا گردنش می ندازه اونقدر پهن که آدمو یاد قلاده سگای "ژرمن شپرد" می ندازه 

یه دستبند می ندازه دستش که چنان جرینگ جرینگ می کنه که آدمو یاد زنگوله "بزغاله های شبیه سازی شده به دست پژوهشگران توانمند ایرانی" می ندازه 

بعد که کامل شد می ره سر مسیر وایمیسه 

واسه شروع کار سعی می کنه مخ دخترای پنجم دبستانی و اول راهنمایی رو شیربرنج کنه 

بعد کم کم ارتقا می گیره و می ره سر مسیر دبیرستانیا
اولش فقط با یکی دوست می شه ولی کم کم می فهمه هر چیزی یه زاپاس لازم داره 

پس می ره دنبال یه زاپاس واسه دوست دخترش! 

و از اونجایی که فکر می کنه هر چیزی یه زاپاس می خواد ، واسه زاپاسشم میره دنبال زاپاس و...
اگه قیافه داشته باشه (پسره رو می گم) نونش تو روغنه 

دخترا رو مجبور می کنه براش خرج کنن. ولی وای به حال اون بیچاره بدقیافه

مجبوره واسه دوست دختراش مرتب پیاده بشه... که ولش نکنن
می گذره و می گذره و می گذره تا کم کم می فهمه عاشق یکی از دخترا شده 

از اونجا که آقا پسر خیلی حرفه ای تشریف داره شروع می کنه به آمار گرفتن از دختره که می بینه بله...آمار طرف پاکه و خانم از برگ گل پاک تره و قبلا با هیچکس دوست نبوده 

شروع می کنه دوست دختراشو دور انداختن که فقط با همین یکی که عاشقشه بمونه 

شروع می کنه واسه دختره خریدن کادو ، هدیه ، انگشتر ، تاپ ، شلوار ، روسری... 

می گذره تا اینکه یه روز زنگ می زنه گوشی "خانم بچه ها" می بینه "حاج خانم" جواب نمی ده 

چند روزی مرتب زنگ می زنه و جواب نمی گیره  

بخاطر دوری و بی خبری از عشقش مریض می شه. می برنش بیمارستان... 

که می فهمن بله... آقا ایدز داره! 

وقتی از بیمارستان میاد بیرون نتیجه گیریش از اتفاقات گذشته اینه : 

یه دختر عاشقم کرد ، خرم کرد ، مریضم کرد ، بدبختم کرد ، ولم کرد. 

و اون طرف معادله رو اینجوری می نویسه : 

دخترا رو عاشق خودم می کنم ، خرشون می کنم ، مریضشون می کنم ، بدبختشون می کنم ، ولشون می کنم